دنیا مزرعۀ آخرت!
در ادامۀ بحث معراج پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله)(خلاصۀ جلسه 149، 7 محرم 1443) به تبیین موضوع دنیا مزرعۀ آخرت! میپردازیم.
در جلسات گذشته دربارۀ دنیای مذموم و دنیای ممدوح سخن گفتیم و به روایاتی از ائمۀ معصومین(علیهمالسلام) اشاره نمودیم. دنیای ممدوح دنیایی است که مرتبهای از نظام احسن خلقت است و شناخت آن، انسان را به شناخت نفس و خدا میکشاند. این دنیا، جلوهای از جلوات خداست که باید خوب شناخته شود. اما دنیای مذموم همان است که انسان از ماهیت دنیا برای خودش اعتبار میکند.
در اینجا برای روشنتر شدن تفاوت این دو دنیا، به بیان روایتی از برخورد امام علی(علیهالسلام) با یکی از صحابه، میپردازیم.
در کتاب شریف نهجالبلاغه آمده است که پس از جنگ بصره امام علی(علیهالسلام) بر علاءبنزياد كه از ياران امام بود وارد شد. وقتى خانۀ وسيع او را ديد، فرمود:
"مَا كُنْتَ تَصْنَعُ بِسِعَةِ هَذِهِ الدَّارِ فِي الدُّنْيَا وَ أَنْتَ إِلَيْهَا فِي الْآخِرَةِ كُنْتَ أَحْوَجَ وَ بَلَى إِنْ شِئْتَ بَلَغْتَ بِهَا الْآخِرَةَ تَقْرِي فِيهَا الضَّيْفَ وَ تَصِلُ فِيهَا الرَّحِمَ وَ تُطْلِعُ مِنْهَا الْحُقُوقَ مَطَالِعَهَا فَإِذاً أَنْتَ قَدْ بَلَغْتَ بِهَا الْآخِرَةَ."
با اين خانۀ وسيع در دنيا چه مىكنى؟ درحالىكه در آخرت به آن نيازمندترى. آرى اگر بخواهى مىتوانى با همين خانه به آخرت برسى! در اين خانۀ وسيع مهمانان را پذيرايى كنى، به خويشاوندان با نيكوكارى بپيوندى، و حقوقى كه بر گردن توست به صاحبان حق برسانى، پس تو با همين خانۀ وسيع مىتوانى به آخرت نيز بپردازی.
علاء گفت: از برادرم عاصمبنزياد به شما شكايت مىكنم. فرمود چه شد او را؟ گفت عبايى پوشيده و از دنيا كناره گرفته است. امام(عليهالسلام) فرمود او را بياوريد، وقتى آمد به او فرمود:
"يَا عُدَيَّ نَفْسِهِ، لَقَدِ اسْتَهَامَ بِكَ الْخَبِيثُ أَمَا رَحِمْتَ أَهْلَكَ وَ وَلَدَكَ أَتَرَى اللَّهَ أَحَلَّ لَكَ الطَّيِّبَاتِ وَ هُوَ يَكْرَهُ أَنْ تَأْخُذَهَا أَنْتَ أَهْوَنُ عَلَى اللَّهِ مِنْ ذَلِكَ."
اى دشمنکِ جان خويش! شيطان سرگردانت كرده، آيا تو به زن و فرزندانت رحم نمىكنى؟ تو مىپندارى كه خداوند نعمتهاى پاكيزهاش را حلال كرده، امّا دوست ندارد تو از آنها استفاده كنى؟ تو در برابر خدا كوچکتر از آنى كه اينگونه با تو رفتار كند.
عاصم گفت، اى امير مؤمنان، پس چرا تو با اين لباس خشن و آن غذاى ناگوار به سر مىبرى؟ امام فرمود:
"وَيْحَكَ إِنِّي لَسْتُ كَأَنْتَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ كَيْلَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ"[1]
واى بر تو! من همانند تو نيستم، خداوند بر پيشوايان حق واجب كرده كه خود را با مردم ناتوان همسو كنند، تا فقر و ندارى، تنگدست را به هيجان نياورد و به طغيان نكشاند.
امام علی(علیهالسلام) در زمانی که خلیفۀ مسلمانان نبودند، زندگی معمولی داشتند، البته تجمل از زندگی آنها دور بود، ولی در استفادۀ از نعمت دنیا مانند معمول مردم زندگی میکردند.
مردم در دنیا برخوردشان با دنیا دو گونه است:
1- کسی که در دنیا برای دنیا کار میکند و اسیر دنیا میشود. پس دنیا گرفتارش میکند، آنچنان که دیگر آخرت در نظرش کمرنگ میشود و پیوسته نگران آینده است که بعد از او وضع بازماندگانش چه میشود، و هیچ وقت نگران وضع روزهای سختی که در پیش دارد نیست؛ لذا عمرش را در منفعت بازماندگانش صرف میکند، در حالی که برای آنها هم منفعت نیست.
2- کسی که آخرت را هدف قرار میدهد. او هم بهرۀ دنیایش را بهدست میآورد، اما بهرهای که دیگر چارچوب دارد. او نزد خدا آبرومند است و هرچه هم بخواهد خدا به او عطا میکند.
در روایت دیگری از امامالمتقین(علیهالسلام) آمده است:
"إن جَعَلتَ دينَكَ تَبَعاً لدُنياكَ أهلَكْتَ دِينَكَ و دُنياكَ و كنتَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الخاسرينَ إن جَعَلتَ دنياك تَبَعاً لِدِينِكَ أحرَزْتَ دينَكَ و دنياك و كُنتَ في الآخِرَةِ مِن الفائزينَ"[2].
اگر دينت را تابع دنيايت گردانى، دين و دنيايت را تباه كنى و در آخرت از زيانكاران باشى. اگر دنيايت را پيرو دينت كنى، هم دين و هم دنيايت را به دست آورى و در آخرت از رستگاران باشى.
در ادامۀ بحث از دنیا، میپردازیم به بحث زهد با توجه به بیانات مرحوم فیض کاشانی در کتاب «قرةالعیون».[3]
برای اینکه بدانیم چرا حب دنیا انسان را از عالم آخرت غافل میکند، به این آیۀ شریفه توجه میکنیم که میفرماید:
"وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَىٰ فَلَوْلَا تَذَكَّرُونَ"[4]
شما عالم نخستین را دانستید؛ چگونه متذکّر نمیشوید (که جهانی بعد از آن است)؟!
انسان نشئۀ اولایش برایش معلوم است. چرا اینجا در دنیا که قرار میگیرد، آن را فراموش میکند؟ انسان آنچه از دیدن و شنیدن و خوردن و...، که در دنیا دارد، را به نحو عینی در نشئۀ اولای خودش چشیده است. و حقیقت این دنیا را دیده و لذت حقیقی وجود را چشیده است. پس آنچه الآن در زندگی دنیا دارد، از چشم و گوش و اعضا و جوارح و...، همه عینیت آن حقیقتی هستند که انسان خودش خواسته تا آنها را به تعین برساند. و راه دل نبستن به آنها هم همین است که آن حقیقت را به یاد بیاورد. وقتی به یاد نمیآورد، فکر میکند این چشم و گوش و...، برای این است که انسان را دلبستۀ دیدنیها و شنیدنیها و بقیۀ لذتهای دنیا نمایند.
یک دانه تا در زیر خاک قرار نگیرد، نمیتواند آنچه را در درون دارد، به تعین برساند. همین طور است انسان که تا وقتی در معرض فساد و هضم قرار نگیرد، به بقای آنچه در درونش هست نمیرسد. افلاک این کار را میکنند که انسان را در به تعین رسیدن کمک کنند.
ترقی نفس بسته به فساد و هضم نفسانی است که علت آن هم حرکات بدنی که مربوط به امور بدنی است و حرکات فکری است که مخصوص امور عقلی است. و منشأ همۀ این حرکات، افلاک و ستارگان و انوار آنهاست. پس کمالات علمی و عملی انسانها که سرمنشأ حیات اخروی ایشان و علت اصلی نعمت و طعام و شراب بهشتی و نقصان و عذاب جهنمی است، به سبب این حرارت و نیروی طبیعی و دنیوی حاصل میشود.
دنیا یعنی طبیعت به منزلۀ آشپزخانهای است که در آن خوراک اهل بهشت و جهنم آماده میشود. پس اعمال آدمی است که مواد اولیۀ خوراک نفوس و ابدان اخروی را آماده میکنند.
هر چقدر اعمال اهل آتش در این دنیا از عدالت و طریق شریعت و طریقت و حقیقت دورتر باشد، همین طور که در دنیا انحراف مزاج از حالت اعتدال طبیعی باعث بالا رفتن حرارت و تب بدن میشود، همین طور انحراف از جادۀ عدل در علوم، معارف و خُلقیات باعث بالا رفتن حرارت نفس در آتش گرفتن خودش برای خودش میشود. همان طور که عدم اعتدال در طبیعت، باعث تب جسم میشود، به همین نسبت در نفس انسان وقتی عدم اعتدال در دریافت معارف و اسمای الهی، و فضائل اخلاقی اتفاق میافتد، نفس تب میکند. تب نفس چیست؟ آتش جهنم!
البته درخشش و پرتو آتش دوزخ مانند درخشش و پرتو آتش دنیا نیست. چرا؟ چون آتش دنیا ترکیبی از نور و نار است، اما آتش آخرت هیچ ترکیبی ندارد و نار محض و خالص است: "إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ"[5]
از آنچه گفته شد روشن میشود که بهشت و دوزخ از نفس انسان نشئت میگیرد. پس بهشت و دوزخ در حال حاضر از حیث محل نه از حیث صورت برای ما آماده است، و ما بنا به حال خوش یا حال بدی که داریم در یکی از این دو در سیر و گردش هستیم و خود نمیدانیم. چرا که صورت دنیا ما را از دیدار آخرتی که در همین دنیا در تجلی است محروم ساخته و این بالاترین خطر دنیا دوستی است.
امامسجاد(علیهالسلام) میفرماید:
"وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ خَالَفَ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ وَ دَانَ بِغَيْرِ دِينِ اللَّهِ وَ اسْتَبَدَّ بِأَمْرِهِ دُونَ أَمْرِ وَلِيِّ اللَّهِ كَانَ فِي نَارٍ تَلْتَهِبُ تَأْكُلُ أَبْدَاناً قَدْ غَابَتْ عَنْهَا أَرْوَاحُهَا وَ غَلَبَتْ عَلَيْهَا شِقْوَتُهَا فَهُمْ مَوْتَى لَا يَجِدُونَ حَرَّ النَّارِ وَ لَوْ كَانُوا أَحْيَاءً لَوَجَدُوا مَضَضَ حَرِّ النَّار وَ اعْتَبِرُوا يا أُولِي الْأَبْصارِ وَ احْمَدُوا اللَّهَ عَلَى مَا هَدَاكُم"[6]
و بدانيد كه هر كس با دوستان خدا مخالفت كند و جز دين خدا به دين ديگرى ديندار شود، و به دستور خود جز دستور «ولى» خدا از روى خودسرى رفتار كند، در آتش سوزانى درافتد كه میخورد بدنهایى را كه روانهايشان از آنها دور گشته و بدبختى بر آنها چيره شده است. اينان (گرچه در دنيا ظاهراً زندهاند ولى) مردگانى هستند كه حرارت آتش را درک نمیكنند و اگر زنده بودند درد حرارت آتش را درک میكردند، پند گيريد اى بينايان و ستايش كنيد خداى را كه شما را راهنمایى كرده است.
مشاعر حيوانى كه انسان با آن اجزاى عالم ملک را ادراک میكند هفت تاست: پنج تای ظاهری که حواس خمسه هستند. و دو تای باطنی که خيال و وهماند. هر نفسی كه متابعت هوى كند و عقل را در متابعت هوى مسخر گرداند، هر يكى از اين مشاعر سببى میشود از اسباب هلاکت او: "فَأَمَّا مَنْ طَغَىٰ. وَآثَرَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا. فَإِنَّ الْجَحِيمَ هِيَ الْمَأْوَىٰ"[7].
جهنم سرای حقیقی و وجودی نیست. و از آنجا که ذات الهی غضب ندارد. پس جهنم و شرور عارضی هستند. اصل جهنم دنیاست. و ماده و مصالح جهنم تعلق نفس به بدن و عوارض بدن است.
خواجه عبدالله انصاری میفرماید: زهد در سه چیز است: اول در دنیا، دوم در خلق، سوم در خود. هرکس دولت این جهان را از دشمن خود دریغ ندارد او در این جهان زاهد است. هرکس آزرم خلق او را در حق مداهن نکند در خلق زاهد است و هرکس در چشمِ پسند در خود ننگرد، در خود زاهد است. [8]
دولت دنیا شامل همۀ شأن و شئون و مقام و ثروت و جوانی و...، میشود. وقتی به خودمان نگاه میکنیم میبینیم که ما دولت دنیا را از دوست دریغ میکنیم و حاضر نیستیم موقعیت و مقامی که داریم را به دوست بدهیم، چه رسد به دشمن!
[1]- نهجالبلاغه (للصبحي صالح)، خطبۀ 209.
[2]- غررالحکم و دررالکلم، ص259.
[3]- قرةالعيون في أعزالفنون (چاپ كنگره فيض)، صص188-192.
[4]- سورۀ واقعه، آیۀ 62.
[5]- سورۀ عنکبوت، آیۀ 64.
[6]- الكافي (ط - الإسلامية)، ج8، ص16.
[7]- سورۀ نازعات، آیات 37 تا 39.
[8]- خواجه عبدالله انصاری، رسالۀ صد میدان، ص53.
نظرات کاربران